محل تبلیغات شما



 حکیمشمس الدین محمد بن بهاءالدین حافظشیرازی، شاعری است که به اندازه سایر حکیمان نامدار تاریخ ادب پارسی، صاحب مقامعالی حکمت و فاتح قله های بلند معرفت و کمال انسانی است. پس از گذشت هفت قرن ازروزگار حیات مبارک حافظ؛ اوهمچنان زبان ناطق آفتاب و ((لسان الشمس)) در دولت بیدارزبان و فرهنگ ایران است. از کران تا به کران؛ شعر او را چنان حشمتی است که درگرانش سحرانگیز و پر رونق ابیاتش، دل های صاحبدلان فرزانه و ابنای رنج دیدۀ در هر زمانه، همچون حکایتشمع و پروانه، مستانه در مدار آن سرگردان هستند.

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد

که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست

 حکیم در خانۀ ارباب بی مروّت دهر؛ مبتلا بهدردهای کهن و تکرار شوندۀ تاریخ تمدن انسانی است. استبداد، جنگ، بی عدالتی، فقر،جهل، تحجّر، تزویر و جامۀ ازرق؛ از جملۀ فروبستگی های کار جهان در دیدۀ ژرف بین ونیک خواه این مصلح شیرازی است. او پیش از آنکه به عشق ورزیدن، شهره شهرها باشدمشهور خوبان در کوی رندان عالم سوز است و هیچ منجّم را یارای شناختن کوکب بخت بلندو شدت جاذبۀ طالع اشعار مسیحایی و روح انگیزش نیست.

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که توسنی چو فلک، رام تازیانۀ تو است

دراندرون این مرد خسته دل اما ندای آزادی، فریاد و آرزوی رهایی از دیار محنت آباد و ضرورتحذر از این عروس هزار داماد است که با منادای شکافتن سقف افلاک و در انداختن طرحینو بر خانۀ ارباب بی مروّت دهر و اجتماعات انسانی، منظوم گردیده. حافظ حکیم استزیرا جان مستور در شعر او یک روح تمام عیار ی و آرمانی دارد که از فراز وفرودهای تاریخی و انقلاب زمانه، حافظۀ کهنۀ چرخ و اصول بی فتوت فلک را می خواند وتو را از وقایع تلخ و راستین جهان، آگاه می سازد.

ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ

از این فسانه هزاران هزار دارد یاد

 

قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش

ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد

 

که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند

که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد

 

ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم

که لاله می‌دمد از خون دیده فرهاد

 

مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر

که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد

 

بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم

مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد

 

یأسحافظ امّا آمیخته با احساس است و احساس او آمیخته با امید به فرجامی روشن، برای فردااست. در مطمح نظر و بشارت کرشمۀ لطفش؛ انسان، بلند نظر و شاهبازی سدره نشین میباشد که سزاواری نشیمن در مدینه ای فاضله چون سرای رضوان دارد و چون نیک بنگری؛ ازامعان نظر در اندیشۀ بلند و فلسفۀ واقعگرایانۀ نهفته در یکایک غزل های خواجه؛شهادت و فریاد قدسیان سماوات به گوش جان می آید که دیوان او در بر دارندۀ همتی استکه با نیروی انفاس سحرخیزان درمی آمیزد، بدرقۀ راه می گردد و تو را به رهایی ازبند غم ایّام، رجای واثق می بخشد.

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند


الف-جهت مشاهده مقاله فوق در رومه اطلاعات اینجا کلیک بفرمایید

 ب - مقاله فوق در دایره المعارف

حقوق و ویروس کرونا

جامعه شناسی کرونا

حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش

بی ,تو ,های ,شیرین ,چون ,ز ,است که ,است و ,بی مروّت ,ارباب بی ,مقاله فوق

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

skytgantheli morosepul کلبه جهانی (معروف) rilux Nancy's page کسب و درامد اینترنتی وبلاگ عفاف و حجاب ❤❤باران و علی❤❤ پروژه,تحقیق آمار دوم و سوم دبیرستان منم و خودم تنهایم